پلی بک به گذشته:
ده سال پیش (دقیق نمی دونم چه روزیش بود)...
شش تا دوست بودیم که ته کلاس سوم ب جامون بود. خلاصه ساعت های آزادمون می رفتیم بیرون و باز هم دور هم بودیم و گل می گفتیم و گل می شنویدیم. خلاصه دورانی داشتیم برای خودمون. البته یه کار روتین هم انجام می دادیم و اونم خوردن یه آبمیوه 100 تومنی با طعم پرتقالی با یه ویفر کاکائویی مینوی 50 تومنی بود. خلاصه که توی هوای سرد زمستون تا مدتها کارمون واسه ساعت تفریح اول این بود. دستامونم به خاطر سرمای زمستون و یخی آبمیوه حسابی یخ می بست...دقیق نمی دونم کدوم یکی از بچه ها یه شاهکاری به ذهنش رسید که بیاییم مثل این فیلم عهدِ بوقِ ضیافت یه قرار بذاریم واسه ده سال بعد تا ببینیم هر کدوم از ما تو ده سال بعد کجای این دنیا رو فتح کردیم و چه کاره شدیم و خلاصه چه کارا می کنیم...مورد قبول جمع قرار گرفت و قرارمون و گذاشتیم واسه یه روز مشخص تا هیچ وقت این قرارو فراموش نکنیم...اول گفتیم 22 بهمن 91 ولی چون تعطیل بود موافقت نشد و قرار و گذاشتیم واسه 19 بهمن ماه ساعت 4 و نیم بعد از ظهر تو یه جا از شهر...تا کلی وقت هم این قرار و به دوستان گوشزد می کردیم تا یامون نره...
امروز همون روزِ قرار بود و من و یکی از دوستام که ازدواج کرده و بچه هم داره و یکی دیگه از دوستای صمیمیم(اسمش پگاه است) بودیم. فقط ما سه نفر...
سه نفر دیگه هم یکیش پریشب جشن عقد و ازدواجش بود که امروز قرار بود برن مسافرت و یکی دیگمون هم ازدواج کرده و البته عروسی دعوت بود و نتونست بیاد و یکی دیگه هم که تقریبا همدیگه و نمیدیدم و از همون اوایلی که دبیرستان تموم شد و همه دنبال درس و دانشگاه رفتن ازش بی خبر شدیم کار واجب براش پیش اومد و نتونست بیاد...
خلاصه که این دیدار به جذابیت ضیافت نشد چون ما 5 نفر به نا به دلایلی تو این مدت از هم خبر داشتیم...من و پگاه هم از همدیگه همیشه خبر داریم و زیاد هم و می بینیم...
تو این دیدار چیز تازه ای کشف نشد و چون ما سه نفر تو عروسی دوشب پیش دوستمون همدیگه رو دیدیم(البته + عروس خانوم که دیگه تو قرار امروز نتونست بیاد)
اینم از یه قرار ده ساله...دوست داشتم بنویسمش...
هنوز هم باورم نمی شه 10 سال گذشته باشه
پ.ن: دوست جونی های گلم ببخشید خلاصه...حتما میام دیدنتون
***خط آخر***
کسی که به خود اطمینان دارد به تعریف کسی احتیاج ندارد. گوستاو لوبون
واقعا لبخند جون...
ادم اصلا باورش نمیشه که 10 سال گذشته.. من بعضی وقتا دوستای دبیرستانم تو فیس می بیننم می گم واییییییی فلانی ها چقدر عوض شدن.... خوب معلومه 10 سال خودش یه عمره..
آره ده سال خیلی زیاده ولی وقتی نگاه کردیم به یه چشم به هر زدن گذشت...و اونجور که باید و شاید ازش بهره نبردیم مسلما
وای چقدر قشنگ
یاد فیلم ضیافت افتادم نمیدونم دیدی یا نه دقیقا موضوعش همین بود :))
نازنین جان موضوعش که همین بود چون بچه ها به خاطر دیدن همون فیلم ضیافت جوگیر شدن که اینکارو بکنیم
وای چه کار جالبی انجام دادید
خوش به حالتون
منم اکثر دوستای دوران تحصیلم ازدواج کردن و اکثرشونم بچه دارن
فقط من خوب موندم
آفرین به تو که خوب موندی خدا رو شکر...حسابی ازش استفاده ببر
سلاملیکم. خوبی؟
چه جالب! ولی حیف شده چیزای عجیب این وسط کشف نشده!
ما هم ازین قرارا داشتیم ولی نه از دبیرستان! که از دانشگاه! سال 85بود فک کنم قرار گذاشتن واسه4فروردین 90! و دقیقا هیشکی سر قرار حاضر نشد! من که تازه صورتمو لیزر کرده بودمو نمیتونستم برم توی افتاب تیز 4بعدازظهر 4فروردین...و بقیه هم که هرکدوم به یه شهر ایران تعلق داشتن!
سلام. ممنونم
آره واقعا حیف شد
برای شما هم حیف شد که نتونستید دور هم باشید
چقد این دوستی های دیرینه شیرینن
دوستی هاتون ماندگار
آره خیلی
ممنونم بهتر جان
چه قرار جالبی من خدائیش اگه بودم یادم میرفت
جدی؟ پس یادم باشه با تو هیچ وقت قرار نذارم
سلام به دست گلم
شنیدن ضیافت شما هم جالب بود
ما هم با دوستا چنین قراری گذاشتیم اما نشد ....
درک میکنم...
موفق باشید عزیزم
سلام دریا جون
چرا آخه...حیف شد نه؟
چه بامزه!
از عکست یاد فیلم بیست و هفت دست لباس افتادم. بانمک بود.
ندیدمش این فیلمو...
مرسی شاذه جونم
چه قرار قشنگی...
ایشالا خوش باشی همیشه...و برقرار و پایدار
ممنونم از لطفت سارا جون
الهی
چه حرکت زیبایی عزیزم
یادش بخیر ماهم خیلی ازین قصدها میکردیم که چند سال دیگه قرار بذاریمو ... ولی یادمه هیچوقت دقیقا تصمیم نمیگرفتیمو بی خیالش می شدیم
دلم واسه ی همهدوستای قدیمیم تنگ شده ی مدتیه ازشون دورم
راستی عزیزم ببخشید اگه ی خورده زود نمی ام آخه فقط میشه وبلاگای بلاگفارو توی وبلاگ دوستان بذارم
چه قدر حیف که ادم این قرار ها رو فراموش کنه
حیف از دوستی هایی که یه روزی تمام بشن و دوری راه عامل دوری از دوستان بشه...
اشکالی نداره دوست من....تو همیشه به من لطف داشتی
آره دیگه قبول نیست شما از هم خبر داشتین خب!
ولی بازم یاد ایام گذشته کردن لذت بخشه
خبر داشتیم آره ولی خب مهم این بود که قرارمون و یادمون نرفت
آره خیلی...ولی من کلا دلم می خواد با دوستان از دوره دبستان و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه هم یه قرار داشته باشیم...گاهی وقتا خیلی دلم هوای این یه قلم جنس و می کنه
چه قراره جالبی.چه قدر قشنگ.
چه قدر ناز که همتون ازدواج کردین و تو زندگیتون یه اتفاق افتاده
امیدوارم که همتون خوشبخت بشین و ده سال دیگه با بچه هاتون برین سر قرار
آره بالاخره یه اتفاق افتاده
ایشالا
چقدر جالب حالا میتونین دوباره واسه ده سال دیگه قرار بزارین اون موقع دیگ خیلی جالب تر و خنده دار تر میشه
حتما همتون با بچه هتون میرین سر قرار :)
آره....دیگه بچه هامون دنبالمون افتادن و دارن ونگ ونگ می کنن
خیلی این یادآوریها جالب و قشنگ ِ .ولی به نظرم جالب تر ازون اینه که همه تون با هم در ارتباط بودین و از هم دور نبودین و دوستیتون پایدار بوده .
آره ما در حد یه تلفن هم که شده گاهی از هم خبر می گرفتیم
من خیلی چیزا داشتم که دیگه ندارم!
آخی
عجب کارباحالی کردین...
منم انقد دوست دارم با دوستای قدیمی دورهم جمع بشیم ولی حیف که اونا خیلی پایه نیستن.
پایه بودن دوستان خیلی مهمه...حالا اشکالی نداره با دوستای جدید دور هم جمع بشید
ما هم دقیقا یه همچین برنامه ای پارسال داشتیم.اما به قول تو خیلی ها فراموش کردن و نیومدن.اون موقع وقتی داشتیم این قرارو میذاشتیم فکر می کردیم گذشت زمان نمی تونه یه مانع برای دوستی ها باشه اما بود....
آره گذشت زمان خیلی چیزا رو تغیر می ده...
چه قدر جالب. ما هم با بچه های دبیرستان قرار داشتیم چند سال پیش. خیلیا نبودن اما خوبب بود.
دوستیاتون برقرار.
چه قدر خوب که همون تعداد هم اومدن
ممنونم
لبخند
صدف
چقدر با وفا!!
آدم اصلاً باورش نمیشه ها انقدر از دبیرستانی بودنش گذشته باشه! انصافن دوستای دبیرستان ی چیز دیگه ان ولی حیف ک شرایط ی جوری میشه رفاقتا کم رنگ میشه
آره والا ده سال عمریه برای خودش...آره خیلی دلیل ها می تونه باشه برای این کمرنگ شدن
مرسی ک سر زدی لبخند بانو....
خواهش می کنم شکوفه جان
من که رمز ندارم!
چشم
10ساااااااااااااال!
10سال بعدی هم به همین سرعت میگذره ها .
قدرلحظه هامونوبدونیم.
آره خیلیه ده سال ولی گذشت
اوهوم همینطوره
قدر هم بدونیم بازم می گذره و بازم افسوس که چه قدر حیف شد گذشت
به منم رمز میدی عایا؟؟؟؟؟؟
بله
سلام خانومی. خوبی؟
ده ساللللللللللللللللللللللللللللللللللل!!!!!
ما هم قرار گذاشتیم ولی هیچ کسی نرفت سر قرار از جمله خود من.....!!
ناگفته نماند هم زمانش بد بود هم مکان انتخابی.
سلام عزیزم.ممنونم
آره ده سال
حیف شد....آخه می دونی خاطرات زنده می شن با این قرارها
چقدر جالب، ما امسال یه قرار ست کردیم برای سال بعد که ان شالله هر سه ارشد قبول بشیم و بین دو ترم بریم همون جا و شیرکاکائو داغ بخوریم، از این قرارها خیلی دوست دارم، اما هیچوقت نشد این کارو بکنیم، دعا کن سال بعد بشه
ایشالا که قبول بشید و قرارتون و عملی کنید تا این دور همی ها رو تجربه کنید
چه باحال
آره خیلی
چه جالب!
من الان افسوس خوردم چرا ما اینکار رو نکردیم؟
از اون دوران دو سه تا دوست دارم که هیچ وقت نتونستم پیداشون کنم ....
آره حیف شد
امیدوارم یه روزی پیداشون کنی...خیلی جالب می شه بعد از مدت ها ادم دوستی رو ببینه