لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

این روزا

سلام دوستای خوبم...

از همه اونایی که به یادم بودن و تنهام نذاشتن ممنونم...به داشتن دوستانی چون شما افتخار می کنم...

چه قدر خوبه که شما هستید...من همچنان در گیرم...بالاخره یه روز از خجالتتون در میام...تا اونجایی که وقت اجازه می ده میام پیشتون...

...

خبر فوت عسل بدیعی خبر بدی بود تو سال 92...ایشالا خدا روحش و شاد کنه...کار بزرگی انجام داد...اهدای اعضای خودش به چندین و چند نیازمند...اینجوری که تو اخبار شنیدم می گفت تو زمان حیاتش برای جا افتان فرهنگ اهدای اعضای فرد مرگ مغزی خیلی تلاش کرد...چون واقعا کار خدا پسندانه ایه...

...

چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه بگم...

فعلا تا همینجا داشته باشید بر می گردم ایشالا...

بی حوصلگی مزمن!

این روزا شدیدا بی حوصله تشریف دارم...دلم می خواد بیام اینجا و از اتفاقات این چند روز بنویسم که چیکارا کردیم و کجاها رفتیم ولی اصلا حسش نیست...ببخشید از اینکه نمیام بخونمتون...البته وقتی حوصلم برگشت میام همه پستاتون و تک به تک می خونم ولی الان اصلا حال ندارم...انگاری که با اومدن بهار همه حوصله هام پر کشیدن و رفتن...خلاصه که تا اطلاع ثانوی من و ببخشید و عفو بفرمایید که نه میام دیدنتون نه می خونمتون و نه کامنتا رو تایید می کنم...ایشالا سر فرصت همه اینا رو انجام می دم...

خط آخر و عکس هم نداریم دقیقا به خاطر همون بی حوصلگی

اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چرا نمی شه رنگ گذاشت برای نوشته هام؟ این بلاگ اسکایی هم ما رو کشت به خاطر این نسخه جدیدش...البته دستشون درد نکنه اما خیلی دارن کشش می دن دیگه...

آهان راستی به لطف دید و بازدید های عیدی و شیراز رفتنمون قبل از عید من تونستم دو سه قسمت آخر آکادمی موسیقی گوگوش و ببینم...یعنیا این شبکه ی من و تو حسابی تونسته بیننده جذب کنه اونم از تو همین ایران خودمون...چه قدر هم فیلم ها و عکسایی که می فرستن دخترا بدون حجابن و راحت...نمی دونم باید بهشون آفرین گفت به خاطر این موفقیت یا بدو بیراه که خیلی راحت و قشنگ و البته کارشناسی شده دارن اعتقادات مردم و نشونه می گیرن...خلاصه که خوب کارش و بلده

بوی بهارم

چه قدر هوا عالیه...

بوی بهار...بوی عید...بوی زندگی...بهههههههههههههههههههههه

انگار حس زندگی رو تزریق می کنه تو رگامون...

امشب که واسه کاری رفته بودم تو حیاط خونمون یه هوایی شده بود که نگو...بوی بهار نارنج غوغا کرده...آدم و مدهوش می کنه و من هی نفس عمیق می کشیدم تا مشامم از بوی بهار نارنج و طراوت بهار پر بشه...

این روزا با وجود نا خوش احوالی هایی که گاهی ناخونک می زنه به اعصابمون بازم از اومدن بهار خوشحالم و شاد...

دلم می خواد مثل هر سال سفره هفت سینم و خودم با تزئینات مربوطه بچینم...عکسش و اگر خدا خواست براتون می ذارم...سبزه هم با تخم شاهی قراره سبز کنم و اینکه ماهی قرمز هم یکی دو روز مونده به عید می گیرم...هم ارزونتر می دن به خاطر حراج هم اینکه احتمال زنده موندنش برای سال تحویل بیشتره...تخم مرغ و هم سعی می کنم یه جوری تزئینش کنم!

و اما واسه خرید عید تنها چیزی که گرفتم یه جفت کفش عروسکی راحتی بود و لباس و بی خیالش شدم!! هم اینکه لباس به اندازه کافی دارم و دیدم اسرافه خریدنشون! و اینکه با این گرونی ها حسابی با این تصمیمی که گرفتم خودمو خوشحال کردم!!

از هفته پیش نم نمک دارم کارای خونه تکونی رو انجام می دم! کمدامو مرتب کردم...زیر و کنار و پشت تختم و حسابی تمیز کردم و اینکه باید کم کم برم سراغ جاهای دیگه خونه!! مامانم که توان کار سنگین نداره من خودم دست به کار باید بشم!! دیگه تا شنبه آینده باید همه چیز مرتب باشه...آخه عروسی همون دختر خانم اقوام دایان اینا هست(که گفتم رفتیم واسه جهاز پهن کردنش!)...دیگه باید با خیال راحت بریم عروسی...قراره با دایان همون شب بریم عکاسی و یه عکس آتلیه ای دو نفره هم تو دوران عقدمون بگیریم تا دیگه به دلمون نمونه!! البته این پیشنهاد از طرف من بود!...

خداییش دقت کردید همه اینا فقط تو اسفند لذت داره و وقتی سال تحویل شد نهایتا روز اول عید این حس لذت وجود داشته باشه و روزای بعد اون حس قبل و نداره!! گاهی وقتا همیشه انتظار چیزی از خودش شیرینتره!! و دقیقا این برای بهار صدق می کنه...روز اول که گذشت بعدش همه چیز تقریبا عادی می شه...

و اما امسال...

سالی که گذشت نه می شه گفت برام سال بدی بود نه می شه گفت خوب...در هر صورت خدا رو شکر می کنم...خیلی کارا انجام دادم و خیلی کارا رو نتونستم انجام بدم و فرصتم از دست رفت...امسال با خیلی هاتون آشنا شدم و دوست ندارم این دوستی ها به جایی ختم بشه و دلم می خواد همیشه ادامه داشته باشه...

عیدتون هم پیشا پیش مبارک باشه...سال خوبی داشته باشید و اینکه تو سال جدید به آرزوهای قشنگتون برسید...سر سال تحویل دعا برای کسایی که محتاج دعاتون هستن و هم فراموش نکنید...یکیشم منم بی زحمت من و از دعای خیرتون فراموش نکنید منم شما رو یادم نمیره...فکر نکنید یه طرفه هستا...نه خیرم

دوست دارم سال جدید بیشتر از همیشه خدا تو زندگیم وجود داشته باشه...تا با اندک ناملایماتی از هم نپاشم و با اندک شادی اختیار از کف ندم...خدا که باشه ایمان به خدا که باشه چنگ انداختن به یک ریسمان واحد که باشه صبوری در راه خدا که باشه توکل و امید که باشه زندگی دنیا با همه اتفاقات خوب و بدش رنگ می بازه و تو رو اسیر هوای نفسانی نمی کنه!! دنیا پرستی که الان همه ما گرفتارش شدیم جاش و به یه چیز واحد و جاودان می ده که اگر بهش تکیه کنیم دیگه برای از دست دادن دنیامون عزا نمی گیریم...

خدا خودش تو سال جدید بهمون توفیق بندگی واقعی رو بده...

الهی آمین...

***خط آخر***

این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست. فردوسی خردمند