شاید ازش تو وجودم خیلی کم باشه!
اما باید تمام سعیم رو بکنم که خودمو قوی کنم!
فکر می کنم که باید خودم و مجبور کنم که بتونم!
...
پ.ن: امروز سوالی رو از کسی پرسیدم که در جواب بهم گفت فقط اراده!
***خط آخر***
بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. همیلتون
امروز صبح بر خلاف صبح جمعه های دیگه که واقعا کسل کننده هست و حس رکود به آدم دست می ده نبود!
صبح رفتیم نماز عید! بعد از اون هم یه سر رفتیم امامزاده و یه سری هم به بهشت زهرای شهر زدیم و بعد از زیارت اهل قبور رفتیم تو شهر و دایان آش خرید و تو پارکی نشستیم و زدیم تو رگ!
بعد هم برگشتیم خونه! البته این گزارش ادامه داشت ولی خیلی قابل گفتن نبود و اینکه چون حس کردم خسته کننده می شه ننوشتمش!
فقط مد نظرم این بود که بگم امروز مثل باقی جمعه ها خسته کننده نبود!
***خط آخر***
اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید، در هر دو صورت درست فکر کرده اید. آنتونی رابینز
از موقعی که پست تنبلی رو زدم یه جورایی انرژی گرفتم! کمد های به هم ریخته مو مرتب کردم! برگشتم سر کتاب خوندنم! قرآن خوندنم! نهج البلاغه خوندنم! و چند تا کار ریز و درشت دیگه...
حس می کنم اونقدر انرژی گرفتم که می تونم کل دنیا رو رُفت و روب کنم و کارای عقب افتاده مو به سرانجام برسونم! یعنی یه دعوای حسابی با خودم و وجدانم کردم که بیا و ببین. اول با منطق با این وجدان خفته حرف زدم بعد هم حسابی که چونه م گرم شد یه داد و بی داد اساسی کردم باهاش که اونم دیدن داره! وجدانمم ترس برش داشت یکی محکم زد تو صورتم منم از خواب خرگوشی بیدار شدم و شروع کردم به فعالیت در تمام زمینه های فرهنگی و ورزشی و مذهبی و...
البته این پروسه توی چند ثانیه(فکر کنم بیشتر از 5 ثانیه هم نشد!) انجام گرفت که خدا رو شکر این عملیات با موفقیت در حال انجامه!
اگر تو این یکی دو روزه پیشتون نیومدم دلیلش این بوده که مهمون داشتیم (هنوز هم هستن البته) و این کامی بیچاره رو حسابی غُرُق کردن و من کم می تونم بیام نت! الان هم با هزار زحمت جور شده بیام اینجا! خلاصه که یکی دو روز دیگه سر فرصت و با فراغ بال میام می خونمتون!
***خط آخر***
بشریت آنقدر که از فکر حوادث ناراحت می شود، از خود آن حوادث زحمت نمی بیند. مونتی