جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل و بیمار
جمعه ی خمیازه های موزی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی در بسته بر هجوم جوانی
خانه تنهایی و تفأل و تردید
خانه ی پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
فروغ فرخ زاد
دلم بس نا جوانمردانه تنگ است!
دایان دو روزه که رفته و من دلم مثل مرغ سر کنده اصلا آروم و قرار نداره. هیچ وقت فکر نمی کردم منم ممکنه یه روزی همچین احساساتی رو تجربه کنم! ولی خب بالاخره تجربه شد و البته تجربه سختی هم هست! چون دلم می خواد تک تک ثانیه ها زودتر بگذره و این دو هفته تمام بشه!
و البته چه می شه کرد جز تحمل!...
...
یه پولی بعد از گذشت بیشتر از یکسال و نیم به دستم رسید! گرچه دیگه شاید ارزشش از سابق کمتر شده باشه اما بالاخره گرفتمش
...
اینم عکس تموم چیزایی که تو تخم مرغ شانسی بوده! خر سمت چپ عکس که معرف حضورتون هست؟ تو یه دونه از این تخم مرغ شانسی ها یه پازل پانزده تیکه بود که دیگه اونو نذاشتم براتون!
***خط آخر***
اگر خاموش باشی تا دیگران سخنت آرند، بهتر که سخن گویی و خاموشت کنند. سقراط