لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

حسینی شدن

شبهای دهه اول محرم امسال، مثل چند سال قبل با دایان می رفتیم مراسم سخنرانی و عزاداری. خب خیلی حس خوبیه که تو مجلس امام حسین شرکت می کردم اما همینکه اتفاقات کربلا و بعد از اون و می شنیدم دلم پر می کشید که بیشتر از اتفاقات اون موقع بدونم و مهمتر از همه این بود که دلم می خواست از خود امام حسین و اهداف والایی که در نظر داشت بدونم. شما می دونید که امام حسین با چه ایمان قوی و دل محکمی فرزند و برادر زاده ش و بقیه یاران و اقوام نزدیکش و می فرستاد به میدان نبرد و با چه وضع ناراحت کننده ای شهید می شدن و امام با اون ایمانش و هدف بلند مرتبه ش چه قدر راحت دوام آورد و خم به ابرو نیاور. کیه که فرزند شش ماهه اش روی دستش جون بده و نگه خدایا چرا من؟ ولی امام حسین چکار کرد؟ خون علی اصغر رو به طرف آسمان پرتاب کرد که یعنی این شش ماهه برای توست خدا...

می گن عاشورا اگر درست بررسی بشه دانشگاه انسان سازیه! چون توی تک تک لحظات اون روز چیزی برای گفتن وجود داره. توی تمام کلمات و اعمالی که انجام می دن نکته ای نهفته داره که اگر همه رو جمع کنن می شه باهاش یک زندگی سعادت بار دنیوی و اخروی رو ساخت. و من دلم می خواد همون نکته ها رو بفهمم. ایمان محکم امام حسین و کارهایی که انجام می داد رو تا جایی که برام قابل درکه بفهممش. امسال که نتونستم به این هدفم برسم ایشالا اگر خدا توفیق بده حتما خودمو آماده می کنم واسه محرم سال بعد و ایشالا تصمیم دارم مطالعه م رو بالا ببرم چون خیلی خوبه که آدم با معرفت و بصیرت کامل وارد مجالس امام حسین بشه.


 

***خط آخر*** 

خوشبختی پروانه است،  اگر او را دنبال کنید از شما می گریزد ولی اگر آرام بنشینید، روی سر شما خواهد نشست. هیوم