لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

دوست بدارید

ای همه مردم، در این جهان به چه کارید؟

عمر گرانمایه چگونه گزارید؟

هر چه به عالم بود اگر به کف آرید

هیچ ندارید اگر که عشق ندارید


***

وایِ شما اگر دل به عشق نسپارید

گر به ثریا رسید هیچ نیرزید

عشق بورزید

دوست بدارید!



فریدون مشیری

جمعه

جمعه ی ساکت

جمعه ی متروک

جمعه ی چون کوچه های کهنه، غم انگیز

جمعه ی اندیشه های تنبل و بیمار

جمعه ی خمیازه های موزی کشدار

جمعه ی بی انتظار

جمعه ی تسلیم

خانه ی خالی

خانه ی دلگیر

خانه ی در بسته بر هجوم جوانی

خانه تنهایی و تفأل و تردید

خانه ی پرده، کتاب، گنجه، تصاویر

آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت

زندگی من چو جویبار غریبی

در دل این جمعه های ساکت متروک

در دل این خانه های خالی دلگیر

آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...


فروغ فرخ زاد

خراب

فرسود پای خود را چشمم به راه دور

تا حرف من پذیرد آخر که: زندگی

رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود.


دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،

پایام شام شکوه ام

صبح عتاب بود.


چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست:

این خانه را تمامی پی روی آب بود.


پایم خلیده خار بیابان.

جز با گلوی خشک نکوبیده ام راه.


لیکن کسی، ز راه مددکاری،

دست اگر گرفت، فریب سراب بود.


خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید:

کندی نهفته داشت شب رنج من به دل،

اما به کار روز نشاطم شتاب بود.


آبادی ام ملول شد از صحبت زوال.

بانگ سرور در دلم افسرد، کز نخست

تصویر جغد زیب تن این خراب بود.


سهراب سپهری