لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

بعد از ماه رمضان

بعد از ماه رمضان آدم بی حوصله می شه. مثل الان من! نمی دونم دلیلش چیه فقط می دونم حوصله ندارم! تقریبا از دیشب حالم یه خورده بد بود. مال اون ترشی هاییه که خوردم! فکر کنم یه خورده زیادی ترشی نوش جان کردم

دلم برای ماه رمضون تنگه حسابی! 

دیروز تا شب خونه مادر دایان بودم و برادر دایان و جاریم از شهری که زندگی می کنن اومده بودن. ما هم دعوت بودیم اونجا! امشب هم یه عروسی دعوت بودیم! بس که صدای آهنگش زیاد بود سر سام گرفتم! من مخالف صدای بلندم!

امممممممممممممممممممممم!!

دیگه چیزی ندارم بگم جز اینکه ببخشید این دو سه روزه نتونستم بیام پیشتون. زودی می شم همون لبخند با حوصله قبلی! و اینکه زودی هم میام پیشتون.

...

***خط آخر***

کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است. فردوسی خردمند

عید فطر

**عاشقان عیدتان مبارک**

امیدوارم طاعات همگی شما قبول شده باشه. وقتی ماه رمضان تموم می شه یه غمی می شینه رو دل آدم. یکســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال باید منتظرش باشیم تا دوباره بیاد و ما مهمون سفره خدا بشیم. ایشالا که همه سالم باشن و سال آینده بتونیم روزه هامون و خداپسندانه بگیریم. آمین!!
مادربزگ خدا بیامرزم اول صبح عید فطر وقتی می خواستیم صبحانه بخوریم قبلش ذره ای بهمون تربت امام حسین می داد و چه قدر این کارش قشنگ بود. خدا رحمتش کنه. دلم براش خیلی تنگ شده. اگر دوست داشتید براش فاتحه ای هم بفرستید.

امروز رفتیم نماز عید فطر. چقدر اون قنوت های زیباش و دوست دارم. جملات پر ابهتش حال آدم و حسابی خوش می کنه.

...

***خط آخر***

امّت من تا هنگامى که یکدیگر را دوست بدارند، به یکدیگر هدیه دهند و امانتدارى کنند، در خیر و خوبى خواهند بود. پیامبر اکر (ص)

خانواده ترشی خورها!

من علاقه زیادی به ترشی دارم!

پریشب که با دایان رفته بودیم واسه خرید همینجوری که داشتیم می رفتیم یه هو یه مغازه ترشی فروشی بهمون چشمک زد! منم با ذوق گفتم بریم تو از این آلوچه های قرمز بخریم! البته خودش هم بی میل نبود! دیدم آخر مغازه هم یه عالمه ظرفای ترشی گذاشته با یه رنگ و لعاب خوشکل که دلم و برد با خودش! از من اصرار و از دایان انکار که ترشی زیادی خوب نیست! آخر من پیروز شدم و یه خورده ترشی مخلوط خریدیدم! دیشب چند دفعه رفتم سر یخچال و قاشق قاشق می خوردمش. دیگه دهن برام نموند بس که تند بود ولی اینقدر چسبید که نگو و نپرس!

دهانتون آب افتاد؟ ببخشید ولی نتونستم این پست و ننویسم. دیشب به یادش که می افتادم دهانم آب می افتاد و منم می رفتم سروقتش

عمه ام که چند روزی اینجا بود بهم می گفت سر یکی از بچه هاش که حامله بوده ترشی می گرفته لای نون و به جای غذا می خورده منم این شکلی می شدم الان هم دختر همون عمه جونم حامله است و خودش می گه که همه اش دلش ترشی می کشه. کلا همه خانواده پدریم علاقه زیادی به ترشی داریم!

***خط آخر***

بسیاری افراد زمان زیادی را صرف می کنند تا زندگی خود را بسازند بی آنکه بدانند در این جستجو هرلحظه در حال زندگی کردن هستند. پئر بُورتن