لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

امان از این دل تنگ!

دلم بس نا جوانمردانه تنگ است!

دایان دو روزه که رفته و من دلم مثل مرغ سر کنده اصلا آروم و قرار نداره. هیچ وقت فکر نمی کردم منم ممکنه یه روزی همچین احساساتی رو تجربه کنم! ولی خب بالاخره تجربه شد و البته تجربه سختی هم هست! چون دلم می خواد تک تک ثانیه ها زودتر بگذره و این دو هفته تمام بشه!

و البته چه می شه کرد جز تحمل!...

 ...

یه پولی بعد از گذشت بیشتر از یکسال و نیم به دستم رسید! گرچه دیگه شاید ارزشش از سابق کمتر شده باشه اما بالاخره گرفتمش

 ...

اینم عکس تموم چیزایی که تو تخم مرغ شانسی بوده! خر سمت چپ عکس که معرف حضورتون هست؟ تو یه دونه از این تخم مرغ شانسی ها یه پازل پانزده تیکه بود که دیگه اونو نذاشتم براتون!

***خط آخر***

اگر خاموش باشی تا دیگران سخنت آرند، بهتر که سخن گویی و خاموشت کنند. سقراط

نمی دونم والا!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزانه های درهم

دایان داره جمعه می ره ماموریت تهران به مدت دو هفته! و من دو هفته سخت و باید بگذرونم. اونم سختشه ولی چه می شه کرد مجبوریم تحمل کنیم. وقتی یادش می افتم دلم می گیره

...

و اما من نزدیک به دو هفته است دارم می رم کلاس خیاطی! با دو تا دوسی هام هستم البته کلاس خصوصی نیست اما فعلا گفتیم تا یه کمی دستمون راه بیافته اگر پیشرفت خوبی داشتیم واسه گرفتن مدرک هم تو آموزشگاه خصوصی ثبت نام می کنیم. دیروز یه مانتو برش زدم باید بدوزمش!

...

امشب که مثل همیشه رفته بودیم فروشگاه برای خرید یه هو جعبه تخم مرغ شانسی به چشمم خورد و منم به ذوق قدیمتر ها که اینا رو می خریدم و اسباب بازی های توش و درست می کردم خریدمش. همین چند دقیقه پیش هم بازش کردم و درستش کردم! یه خره که داره مسواک می زنه! اینقدر خودش و دندوناش نازن که نگو یه جورایی دندوناش عید خرِ شِرِکه!

 


***خط آخر***

من آمده‌ام که مسؤولیت کارهایی را که کرده‌ام بر عهده بگیرم. من مسؤولیت کاری را که نکرده‌ام نمی‌پذیرم. الیور نورث