لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

ذوب می شوم...

سه روزه که ننوشتم اینجا! اصلا به این سه روز ننوشتن نیاز داشتم! دیگه گفتم همین کافیه و دوباره استارت زدم!

راستی...

دوستای گل گلی خودم سلااااااااااااااااااااااااااام

...

این منم!

در کوره راه زندگانی!

حیرانی!

نا آرامی!

بودنت را نفس می کشم!

نگاهت اما!

لبخند هایت اما!

وجودت اما!

مهرت اما!

درونم را به آتش می کشاند

و من 

در یخ بندان قلب روزگاران

آرام آرام ذوب می شوم!

آرام آرام...


پ.ن: اینم یه نوشته از من که به صورت فی البداهه به ذهنم رسید! یه واقعیتی رو می خوام اینجا اعتراف کنم! خیلی از متن هایی که اینجا و درون موضوع بندی "شاید شعر و گاهی قصار" می نویسم به صورت فی البداهه است! و زمانی این فی البداهه ها به سراغم میاد که جلوی مانیتور نشستم و صفحه سفید یادداشت جدید بلاگ ا س ک ایی جلوم بازه و وقتی اراده کنم یه متن ادبی بنویسم خود به خود متنه با کلمات به ذهنم هجوم میارن!حالا این نوشته ها چیز به خصوصی هم نیست ولی احساسات لحظه ای منه که خب به تحریر در میاد! بازم میگم شاید فقط بازی با کلمات باشه و ارزش دیگه ای هم نداشته باشه این فی البداهه ها!!


***خط آخر***

 در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود. راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید. ارد بزرگ

غریب ترینِ من

ای غریب ترین واژه زندگی من

دلم گاهی می گیرد

از رسم زمانه ای غریب تر از تو!

کجای این هستی بی کرانه

به انتظار نشسته ای؟

در کدام یک از لحظه های عمرم

موسیقی صدای تو

آرامش را به قلبم هدیه می دهد؟

تو بی نهایتی!

آرام و آسوده باش

زمانی خواهد آمد

که ثانیه ها

از آنِ تو خواهد شد

بخواب!

بر مخملی از شب های پر ستاره

...

باران که باریدن گرفت

زندگی جاری خواهد شد

و دانه های ریز رنگین کمان

تو را هدایت خواهند کرد

...

وقتی بیدار شدی!

نگاه خندان کودکی

به تو خوش آمد می گوید!

***خط آخر***

در دنیا جای کافی برای همه هست پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را پیدا کنی. چارلی چاپلین

مقدس...

از چشمانم

تا قلبم

فاصله ایست

به وسعت تمام لحظه هایی 

که جهان به خود دیده!

به وسعت تمام خطوطِ خط کشی شده

به سوی ابدیت...

به وسعت تمام فراق ها

و نگاه های منتظر

و پر از حسرت و آه و تنهایی!

...

اما همین که دور می شوی

دلم فرمان می دهد

و دیدگانم ناخودآگاه تار می شود

آخر مگر اشک ها هم طی الارض می کنند؟!

...

یک گام

دو گام

سه گام

.

.

.

و تو همچنان دور می شوی

و من...

همچنان می گریم

به ناگاه فریاد می زنم

خداااااااااااااااااااا...

و او

آرام آرام

جاری می شود

در تمام لحظه های خیال انگیز من!

...

شادم...

شاد!

خدا در همین نزدیکی به من لبخند می زند

می فهمم!

می خندم!

احساسم به تو مقدس است

مقدس!

...

پ.ن: این متن مخاطب خاص نداره!

پ.ن: من گوگل ریدر می خوام خب! چرا این مدلی شده؟


***خط آخر***

کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار میشود. امام حسین (ع)