لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

خراب

فرسود پای خود را چشمم به راه دور

تا حرف من پذیرد آخر که: زندگی

رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود.


دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،

پایام شام شکوه ام

صبح عتاب بود.


چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست:

این خانه را تمامی پی روی آب بود.


پایم خلیده خار بیابان.

جز با گلوی خشک نکوبیده ام راه.


لیکن کسی، ز راه مددکاری،

دست اگر گرفت، فریب سراب بود.


خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید:

کندی نهفته داشت شب رنج من به دل،

اما به کار روز نشاطم شتاب بود.


آبادی ام ملول شد از صحبت زوال.

بانگ سرور در دلم افسرد، کز نخست

تصویر جغد زیب تن این خراب بود.


سهراب سپهری

شلوغ پلوغ

هفته ای که گذشت سرم حسابی شلوغ بود.

دختر عمه م با همسرش و نی نی توی شکمش مهمونمون بودن.

مادر و پدر دایان هم رفته بودن مشهد من شب ها می رفتم پیش دایان تا تنها نباشه.

دیشب و شب قبلش هم عروسی یکی از دوسی هام بود که با یکی دیگه از دوسی هام رفتیم که خوش گذشت.

بعدم اینکه در طی این یک هفته دو بار مریض شدم و افتادم تو رخت خواب! یکیش که روز جمعه مو به گند کشید یه چیز معمولی بود ولی یکی دیگه اش هم دو شنبه شب اتفاق افتاد که یه مریضی شایع بود! حالت تهوع و سرگیجه(که البته شدید نبود) و همون باعث شد برم دکتر و سرم وصل کنم و تا اوایل شب بعدش تو رخت خواب بخوابم.

پنج شنبه صبح هم یه مراسم سنتی رو برای دختر عمه برگزار کردیم و واسه خاطر سلامتی خودش و نی نی تو راهیش حدیث کساء خوندیم.

غرض از نوشتن این مطالب این بود که تک تک لحظات این هفته پر از شلوغی تو ذهنم بمونه و یادم نره و چیز خاصی نیست جز یه روزانه معمولی!



***خط آخر***

یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است. ناپلئون بناپارت

صله رحم...

جمعه هفته پیش که با دایان رفته بودیم بیرون واسه عید قربان(مستحضر هستید دیگه!) می گفت همیشه قدیم تر ها عید و عید دیدنی منحصر به عید نوروزِ تنها نبود و مردم هم علاوه بر عیدهایی که برای ما مسلمونا به عید دیدنی می گذشت روزهای عادی هم خیلی بیشتر از حالا از حال و روز هم خبر داشتن و به دیدن هم می رفتن! اما در حال حاضر این سنت خوب خیلی کمرنگ شده و جای تاسف داره!

منم همون موقع گفتم خب اگر اطرافیانمون این کارو نمی کنن دست و پای ما رو که نبستن! ما می تونیم خودمون به دید و بازدید اقوام بریم. بعد گفتم اقوام هم تقریبا تو عقاید دینی عین خودمون هستن پس فکر نمی کنم قطع ارتباط کار پسندیده ای باشه!(البته ما قطع رابطه با اقوام نکردیم فقط همون مسئله کمرنگ تر شدن دید و بازدیدها مد نظرم بود)چون از لحاظ حجاب و مسائل دیگه دینی تو اقوام هر دو طرفمون مشکلی نیست که منع رفت و آمد داشته باشیم! جونم واستون بگه که ما هم قرار شد که عید غدیر به اقوام یه سری بزنیم و به اصطلاح عید دیدنی کنیم و صله رحم و انجام بدیم. خلاصه که دیشب بعد از نماز به 7 جا سر زدیم...

نمی دونم واقعا تاثیر این دید و بازدید بود یا احادیثی که در زمینه انجام صله رحم هست(کلمه صله رحم و سرچ کنید به احادیث جالبی می رسید) که حسابی روح من و شاد کرد و حس کردم یه بار سنگینی از رو دوشم برداشته شد!

خدا رو صد هزار مرتبه شکر

...

پ.ن:  ترجیح می دادم تو گوگل ریدر وبلاگ ها به اسم خود دوستان باشه اما به یه مشکلی برخوردم! مثلا وبلاگایی که اسمشون مثل هم هست مجبورم پهلو اسمشون 1 و 2 بذارم که به نظرم خیلی قشنگ نیست! حالا هم کم کم اسم ها رو به اسم خود وبلاگا بر می گردونم!



***خط آخر***

مردمى که گناهکارند و نه نیکوکار، با صله رحم، اموالشان زیاد و عمرشان طولانى مى شود. حال اگر نیک و نیکوکار باشند، چه خواهد شد!؟ پیامبر اعظم(ص)