لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

لــبــخــنــد بــانــو

نوشته های گاه و بی گاهم

رمز

بازم رمز! اگر دوست داشتید بیایید بگید تا رمز و بهتون بدم! رمز قبلی رو به دلیلی عوض کردم!

هر کس رمز نداره دستاش بالا...

به یه عده رمز و دادم ولی ممکنه بعضی ها رو فراموش کرده باشم!

آی حنا حنا گل خوشرنگ حنا!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه جمعه اکتیو!

امروز صبح بر خلاف صبح  جمعه های دیگه که واقعا کسل کننده هست و حس رکود به آدم دست می ده نبود!

صبح رفتیم نماز عید! بعد از اون هم یه سر رفتیم امامزاده و یه سری هم به بهشت زهرای شهر زدیم و بعد از زیارت اهل قبور رفتیم تو شهر و دایان آش خرید و تو پارکی نشستیم و زدیم تو رگ!

بعد هم برگشتیم خونه! البته این گزارش ادامه داشت ولی خیلی قابل گفتن نبود و اینکه چون حس کردم خسته کننده می شه ننوشتمش!

فقط مد نظرم این بود که بگم امروز مثل باقی جمعه ها خسته کننده نبود!


***خط آخر***

اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید، در هر دو صورت درست فکر کرده اید. آنتونی رابینز